به وبلاگ آشیانه در مه خوش آمدید

در این وبلاگ مسائل سیاسی و ملموس روز قرار خواهد گرفت. همان دردهای آشنایی که همگان با آن پاگرفته‏ایم

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

سلام استاد آزادگی

سلام آقا معلم

سلام استاد آزادگی

سلام دوست خوبم

سلام همرزم مهربانم

سلام عاشق ایران وسرزمنیم

سلام چشمان زاگرس

سلام محبت کردستان

بین من و تو ، بین شاگرد و معلم ، بین استاد و دانشجو ، بین دوهم میهن دیواری کشیده شده از ظلم و جور

خورشید مرا بین دیوارهای خاکستری زندانی کرده اند تا انوار دانشش ، تا انوار عشقش و محبتش را از من دریغ کنند و پنهان در گوشه تاریک سلول

دستان کوچکم می رفت که در دست معلمی بزرگ قرار بگیرد و گرمی محبتش می رفت که جاودانه شود بر سرم

نگاه برادرانه اش می رفت که گره بخورد با چشمان مشتاقم

و زبانم می رفت که این آواز بر آن همیشه جاری شود : یار دبستانی من

با من وهمراه منی

چوب الف بر سرما

بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو

رو تن این تخته سیاه

ترکه بیدا و ستم

مونده رو تن ما

ولی جدا کردند تو را ازمن و بستند زبانم را با گرفتن تو

ودریغ کردند بازهم آفتاب بیداری و عشق را ازمن

بردند تو را مابین دیوارهای بلند و سیاه و زخم زدند بر تن آگاهی وبیداری

و میخواهند مرا باز اسیر کنند به تاریکی و ظلمت نادانی

می خواهند ببندند چشمانم را به کوهستان بلند آوازه کردستان

آقا معلم

دلم برای تو تنگ شده دلم برای آن نوازشهای دوستا نه ات تنگ شده

دلم برای درس پرسیدنهایت تنگ شده

دلم برای همه چیزهای خوبی که یادمان می دادی تنگ شده

من چشمانم را نخواهم بست تا آن زمان که تو را بازهم ببینم

چشمانم را نخواهم بست تا ببینم که دستان گرمت نوازشگرانه بر سرم کشیده شود

من در پس امیدواریهایم منتظرت می مانم

شاگرد همیشگی تو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر