به وبلاگ آشیانه در مه خوش آمدید

در این وبلاگ مسائل سیاسی و ملموس روز قرار خواهد گرفت. همان دردهای آشنایی که همگان با آن پاگرفته‏ایم

۱۳۸۷ اسفند ۲۰, سه‌شنبه

به امید آزادی

به امید آزادی

می گویند زندان جای انسانهای نافرمان از قوانین اجتماعی است . می گویند سلولهایش تنبیه گاه نافرمانان است.

ولی نمی دانم چه شده است که حال جایگاه افراد آزادیخواه شده نمی دانم چرا اگر حرف از عدالت بزنی جایگاهی بهتر از آن نخواهی داشت؟

نمی دانم چرا وقتی نظر و عقیده ات را بیان می کنی باید در انتظار عقوبت بدی باشی؟

نمی دانم به کدامین گناه فرزاد عزیزمان باید اعدام شود؟ نمی دانم به کدامین گناه باید شاهد زجر احمد قصابان ویارانش شویم ؟

نمی دانم چرا کشته شدگان جنگ که دلاورانه جان فدای میهن کرده اند دست آویز ی برای رسیدن به اهداف جاه طلبانه ناخردان شوند؟

و هزاران چرا های دیگر................

نمی دانم هرگز پایتان به زندان مخوف کمیته مشترک ضدخرابکاری یا همان توحید فعلی که امروزه به موزه عبرت تبدیل شده باز شده یا نه؟

ولی من به آنجا قدم گذاشته ام و لحظه لحظه زجر کشیدنهای زندانیان را حس کرده‏ام

ولی نه به عنوان زندانی دربند بلکه به عنوان یک بازدید کننده

بگذارید از ابتدا بگویم

هرگز فکر نمی کردم که در مرکز شهری که هزاران انسان هرروز در رفت و آمد هستند جایگاهی به مخوفی این زندان موجود باشد. به عقلم هم نمی رسید که از کنار دیواری که هرروز رد می شوم دیوار زندانی است که روزگار قدیم زجر گاه انسانهای آزادی خواه بوده است حتی به ذهنم هم نمی رسید که امروزه هم هستند کسانی که به دلیل عقیده و عدالتخواهیشان در آن زندانی بوده و شکنجه می‏شوند

تا آن روز که خود قدم به آنجا گذاشتم و تازه فهمیدم که در پس این دیوارهای بلند چه میگذشته است.

وقتی از در وارد می‏شوی به راهرویی بزرگ وبلند می‏رسی که انتهای آن به ساختمانی با عظمت می‏رسد که تک تک سنگها و آجرهایش حکایت ها دارد.

بعد از ورود اول برایت یک فیلم میگذارند که آنجا را معرفی می کند. بعد به سمتی راهنمایی می شوی که پله های باریک تو را به سمت بالا میخواند بعد از آن به اتاقی میرسی که لباسهای زندانی را تحویل میگرند و بعد به اتاقهایی می رسی که درواقع مکان پذیرایی یا همان شکنجه است به ماکتهایی با چهرهای خشن می رسی که گفته می شود بازجو وشکنجه گر بوده اند رسولی ، آرش، منوچهری ، حسینی و......

وقتی به چهره خشن آنان نگاه میکنی به یاد آن زندانیانی می افتی که چه زجرها کشیده و چه بی حرمتیها از آنان دیده اند.

وقتی به اتاق حسینی رسیدم چهره مردی با قامتی بلند در آن قرار داشت که ناخودآگاه مرا یاد غولهای قصه های مادربزرگم می انداخت همان غولهایی که نماد بی رحمی بودند.

ناخودآگاه خود را به کنارش رساندم تا خود را ازنظر چثه با او مقایسه کنم .وای که او چقدر وحشتناک بوده است واگر من زیر دست او قرار می گرفتم حتما با اولین کابل می مردم.

بعد از اتاقهای شکنجه، بندهای عمومی و سلولهای انفرادی قرار داشت که َآنها را هم دیدم و بعد هم حمام و حوض کوچک وسط حیات و اتاق عکاسی و اتاق پانسمان

همه را دیدم ولی نکته ای که توجه ام را به خود جلب کرد که شکم را به یقین رساند اینجا هنوز هم استفاده می شود

هنوز هم جایگاه شکنجه و زجر است هنوز هم هستند کسانی که در آن شکنجه می شوند به خاطر عقیده اشان به خاطر عدالتخواهی اشان به خاطر مردمشان به خاطر ظلمی که به اینان می شود و .....

وقتی به سلولهای انفرادی و عمومی وارد می شوی بوی چرک وخون تازه به مشامت می رسد

هر انسان عاقل و فهمیده اگر کمی تو جه کند متوجه می شود بو، بوی خون است بوی چر ک است

مسولین آنجا به تو می گویند : از پیروزی انقلاب این مکان تعطیل شده و تبدیل به موزه شده ولی همه حرف است همه دروغ است چون بعد از گذشت 30 سال چگونه ممکن است هنوز هم بوی خون از آنجا به مشام برسد .

این بو طوری مشمئز کننده است که ناخودآگاه سعی میکنی بینی خود رابگیری و سریع خود را به بیرون برسانی.

نکته دیگر اینکه این ساختمان دارای طبقات دیگر می باشد که همیشه دو طبقه بالایی آن بسته است و فکر بازدید آن را باید از سرت بیرون کنی چون همیشه قفل بزرگی تو را از رفتن به سمت آن باز می دارد.

باید در آنجا خبرهایی باشد وگرنه چرا باید این چنین قفل و زنجیر باشد چرا؟

دلیل دیگر مبنی بر شکنجه گاه بودن این مکان در حال حاضر گفته های زندانیانی است که در همین دوران ما به آنجا برده شده و شکنجه شده اند

سخنان احمد باطبی و بسیاری از دستگیر شدگان تیرماه 78 و وقایع کوی دانشگاه و حتی بسیاری از مبارزین دهه 60

همه اینها نشانه و دلایل محکمی برای این مدعا است.

من اگر با چشمان خود آنجا را ندیده بودم و اگر بوی خون تازه را حس نمی کردم می‏گفتم دروغ است این سخنان در باب این جایگاه، ولی هم دیدم و هم حس کردم.

دولتی که ادعا میکند با یاری ملتی به قدرت رسیده و با یاری جوانانی به این جایگاه رسیده که روزگاری را بسیاری از آنان در این مکان شکنجه شده و زجر کشیده اند ، حال خود شده عامل شکنجه و زجر فرزندان کسانی که روزگاری برای پیروزی آنان قدم به این راه نهادند.

یادمان باشد روزگاری را که همین مردم جان برکف به خیابان ریختند و برعلیه ظلم و در حمایت کسانی قیام کردند که فکر نمی کردند روزگاری همین افراد برپیکر فرزندانشان بتازند و ظلم را در حد وسیعی به نمایش بگذارند.

دوست من، امروز من و تو ایم که در زیر این ظلم هرروز شلاق میخوریم و هرروز بیش از پیش زجر میکشیم

من و تو ایم که تا بیائیم از هویتمان دفاع کنیم به زندان و تبعید و شکنجه و اعدام محکوم میشویم

امروز من و تو ایم که حق استفاده از هیچ امکاناتی را برای بهبود وضعیت معیشتی نداریم امروز من و توایم که حق دفاع از عقیده و مردم خود را نداریم

امروز من و توایم که زندانی هستیم اگر چه آزادیم ولی کشورمان چون زندان شده .

تا من وتو نخواهیم هرگز این زندان شکسته نمی شود تا مردم این سرزمین به پا نخیزند و تا به امید روزی باشند که کسی از آسمان بیاید تا آنها رانجات دهد هرگز دیوارهای این زندان مخوف شکسته نمی شود

پس بیایید دست در دستان هم و پشت به پشت هم برعلیه هرچه بیداد وظلم است قیام کنیم و خود را ازشر این دیو ظلم و جور نجات دهیم

دریا آشیانه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر